امروز بخش جراحی(کشیدن دندان) بودم. بیمارم یک پسر نوجوون بود که برای کشیدن دندون 6 بالاش اومده بود. از دندونش فقط ریشه‌اش باقی مونده بود که لثه نیمی از اون ریشه رو هم پوشونده‌ بود. دندون 6 بالا، 3 ریشه داره. دو تا از ریشه ها رو کشیدم و اون یکی ریشه ریز بافت لثه و حجم زیادی از خون بود. دید کمی داشتم و نور یونیت هم به داخل حفره دندون تابیده نمیشد تا محل دقیق اون یکی ریشه رو ببینم. استادم بهم گفت: الان مثل بازی پینگ‌پنگ شده! اگر به توپ نگاه کنی توپ رو از دست میدی. باید توپ را بفهمیش و باهاش ارتباط برقرار کنی بدون اینکه بهش چشم بدوزی. سعی کن بیشتر از ذهنت استفاده کنی. به نظرم درست می‌گفتند. این ارتباطی که ازش صحبت می‌کردند باید همون تجربه باشه که به مرور با علاقه و تلاش به دست میاد.

 

+ کتاب «اثر مرکب» رو‌ صوتی گوش میدم. خوندینش؟ من از بین کتاب هایی با موضوعیت موفقیت، با این کتاب ارتباط بیشتری برقرار کردم و فکر می‌کنم بیان منطقی و قابل اجراتری داره.

+ عجب عنوانی شد خدا وکیلی! :)